تعاریف
مدیریت
کنترل و سازماندهی چیزی به خصوص تجارت و پرسنل آن (در اینجا مصدر است ولی می تواند اسم هم باشد )چیزی را جوری کنترل کنی که خروجی آن موثر باشد.

کنترل
محدود کردن -قاعده مند کردن ,قواعدی راتعریف کردن درواقع اگر چیزی رو براش محدودیت بزاریم و مرتب کنیم و قوانین و قواعدی براش بزاریم آن را کنترل کردیم. مثال :کنترل تلویزیون

سازماندهی
یه گروهی که هدف مشخص و مشترک دارند و باهم کار کنند مثال : گروه کوهنوردی

برنامه ریزی
عمل تصمیم گیری برای نحوه انجام کار

فعالیت
یک موقعیتی که حول آن افراد دارند کار می کنند.
یا انجام دادن یک کاررا فعالیت می گویند

وظیفه
کاری که باید انجام شود-فعالیتی که انجام دهنده آن مشخص است.

کار
فعالیتی که یک فرد از بازو یا ذهن خود برای انجام آن استفاده کند.
مثال: تدریس

پروژه
کار یا فعالیت که برنامه ریزی شده باشد و در یک دوره زمانی تمام شود و هدف مشخصی را دنبال کند.

ساختمان
تلاش منحصر به فرد وقتی است که برای رسیدن به هدف خاصی انجام شود,عملیات یا نتیجه ساختن ,تفسیر یا تشریح یک موضوع را میگن ساختمان. - لغت نامه دهخدا: - ساختمان -بنا-عمارت
مثال: پل

ساخت
ساختن یا شکل دادن به وسیله چیدمان قطعات یا عناصر
